کاخ - ویلاها از آستارا تا استرآباد دیده نمی شوند/ چرا فقط این ویلا؟
در هفته ای که گذشت انتشار تصویر و اخبار مربوط به کاخی سر به فلک کشیده در قلب تکیده کوهستانی در منطقه ییلاقی و خوش آب و هوای فشم از توابع پایتخت در صدر خبرهای مرتبط با حوزه محیط زیست و منابع طبیعی کشور نشست ...
در هفته ای که گذشت انتشار تصویر و اخبار مربوط به کاخی سر به فلک کشیده در قلب تکیده کوهستانی در منطقه ییلاقی و خوش آب و هوای فشم از توابع پایتخت در صدر خبرهای مرتبط با حوزه محیط زیست و منابع طبیعی کشور نشست و در کوتاهترین زمان ممکن موجی فراگیر در فضای مجازی و رسانه ای کشور پیرامون این کاخ به پاخاست. شوربختانه اما امواج خروشان برخاسته به جای آنکه بر پیکر قانون گریزی، تغییر کاربری روز افزون عرصه های ملی منابع طبیعی و زیر سوال بردن مسیر عدالت اجتماعی و درآمدی فرود آید، بیشتر پیرامون صاحب این کاخ چرخید. بی اغراق باید گفت اگر مالک این کاخ – ویلا همانند هزاران صاحب و مالک خوشنشین و ناشناخته ویلاهای جنگلی و ساحلی شمال کشور، ناشناخته می بود، شاید نامی هم از آن برده نمی شد. البته این موج به پاخاسته طبق معمول همیشه با همان سرعتی که به پاخاسته بود فرو نشست و حتي شاید به فراموشی سپرده شد اما در همان بازه زمانی کوتاه فراز و فرود خود مدیران منابع طبیعی و محیط زیست بخش کمتر مورد توجه قرار گرفته فشم را به پاسخگویی واداشت. هر چند پاسخ های ارایه شده همچون همیشه از نوع پاس کاری میان دو نهاد مسئول اداره حفاظت محیط زیست و اداره منابع طبیعی و آبخیزداری سپری شد، اما در حاشیه انتشار اخبار مرتبط با این کاخ - ویلای جنجالی، اسناد دیگری در ارتباط با حجم گسترده کوهخواری و کاخ سازی در اطراف تهران نیز منتشر گردید که بیانگر صرف هزینه های سنگین خورندگان این کوه ها و البته قانون شکنی های آشکار این پدیده ویرانگر در سال های گذشته و مهم تر از آن نبود برنامه و عزمی جدی برای توقف اینگونه دست اندازی ها به طبیعت و عرصه های ملی بود. برای نمونه در یک مورد تصویری منتشر گردید که یک موجود کوه خوار با صرف هزینه های چند صد میلیونی، قلب صخره ای بلند را شکافته تا برای کاخ ساخته شده خود بر فراز آن کوه خورده شده دستگاه بالابر (آسانسور)، نصب نماید! شاید به این هدف که حجم فخر فروشی به مردم در بند مشکلات اقتصادی و البته دهن کجی خود به قانون را به اعلی درجه ممکن افزایش دهد و به اين ترتيب بخشی از نیازهای روحی خود را ارضا نمایند. اینکه هزینههای ساخت این گونه کاخ ها چگونه و بر اساس کدام شیوه فعالیت اقتصادی مجاز و قانونمند و البته هرگز ناشناخته برای اکثریت مردم کشور ما به دست می آید نیز خود مساله ایاست که پاسخ به این پرسش اساسی «از کجا آورده ای» را می طلبد و باز البته که دریافت این پاسخ از حوزه توان و اختیارات اکثریت مطلق شهروندان خارج است. شهروندانی که شوربختانه تلاشی هم برای دریافتن پاسخی به این پرسش اساسی مطرح شده در افکار خود ندارند و بیشتر نظارهگری کارکرد و رفتار نوکیسه ها را پیشه کرده اند تا مطالبه گری قانونی ... یک روز نظاره گری خیابانهای مملو از خودروهای چندین میلیاردی آنچنانی با سرنشینانی خاص و لاکچری و یک روز نظاره گری کاخ های اینچنینی. به هر حال دانستن از «کجا آورده اي» یک حق است هر چند این حق پایمال شده باشد. اما موضوع اصلی مورد بحث در این نوشتار پرداختن به چگونگی تامین منابع مالی و پول مورد نیاز برای خوردن کوه و جنگل و رودخانه و دریا و ... نیست. موضوع بررسی آثار روانی ساخت چنین کاخ هایی رفیع و رویایی بر روح و جان و اندیشه لایه های فرودست و حتا میانه جامعه هم نیست. هدف پرداختن به شرح مسئولیتها و ماموریتهای قانونی زیر دست و پا له شده دستگاههای اداری و دولتی که مجوز ساخت چنین کاخ هایی را صادر و امکاناتی همچون آب و برق و گاز و اسناد رسمی مالکیت آن را صادر می کنند هم نیست. حتي هدف نگارنده به عنوان عضو کوچکی از خانواده کنشگران حوزه محیط زیست و منابع طبیعی میهن، پرداختن به آثار و پيامدهای زیست محیطی چنین دست درازیهایی به طبیعت نیست، که در این باب سال ها گفته و نوشته شده و کمتر کسی را ميتوان یافت که دیگر اشرافی بر آن نداشته باشد. هدف اصلی این نوشتار نگاه تبعیض آمیز کنشگران حوزه محیط زیست و منابع طبیعی و سازمانهای مردم نهاد این حوزه و رسانه ها به موضوع است. چرا باید ویلای موصوف به سبب شخصيت مالكش كشف و دیده شود، واکاوی شود، پیگیری شود و چنین سر و صدایی در رسانه ها ایجاد نماید اما بیش از هفت هزار واحد مسکونی و ویلای ساخته شده تنها در یک روستا به نام زیارت در شرق شهر گرگان و بیش از 75 هزار کاخ - ویلای ساخته شده در قلب جنگل های هیرکانی ـ کاسپیانی مازندران هرگز دیده نشود؟ از آستارا در شمال غربی ایران به عنوان نقطه آغازین جنگل های شمال تا استرآباد در شرق استان گلستان به عنوان نقطه پایانی این رویشگاههای ارزشمند و بی مانند، شاید بیش از یکصد هزار واحد ویلا و کاخ مجلل با دست درازی و تعدی آشکار به اراضی ملی و جنگلی ساخته شده اما می بینیم که پیرامون هیچ کدام چنین بلوایی که در مورد ویلای فشم برخاست، ایجاد نمی شود. دلیل چیست؟ کاخ ویلاهایی که هر کدام با جنگل تراشی و تغییر کاربری بی مانند ترین رویشگاههای جنگلی کره زمین سر بر می آورند و حتي به طور آشکار در رسانه ها برای خرید و فروش آنها آگهیهای تبلیغاتی منتشر می شود اما باز هم دیده نشده و به آن پرداخته نمی شود. آیا کنشگران محیط زیست مسایل این حوزه را گزینشی پیگیری می کنند. یا شاید انتساب ویلای فشم به یک ورزشکار یا یک خانواده شناخته شده موجب جلب توجه رسانه ها و سمن ها به این کاخ – ویلا شد؟ آیا پیامدهای زیست محیطی ویلا سازی در جنگلهای حیران و ماسال و فومن و جواهر ده و دوهزار و سه هزار و کلاردشت و نوشهر و نور و .... کمتر از ویلا سازی در کوه های اطراف تهران است؟ بی شک اینگونه نیست. پس آیا اين سکوت توجیه گر این اقدامات قانون شکنانه نیست؟ غده سرطانی جنگل خواری و تغییر کاربری عرصه های جنگلی شمال در حال متورم و بزرگ تر شدن است و گویی سازمان های متولی امر هم برنامه و علاقه و شاید توانی برای مهار و کنترل آن ندارند. ادامه روند ساخت و سازهای غیر مجاز و حتي مجاز در باریکه جنگلی شمال کشور به شکل بازگشت ناپذیری زیست بوم و حتي بافت فرهنگی ـ اجتماعی استانهای شمالی کشور را نشانه رفته است. این مساله در کنار هشدارهای کارشناسان و خبرگان این حوزه مبنی بر فرصت دست بالا، سی ساله برای نجات جنگلهای شمال کشور عزم جدی همگانی را می طلبد. عزمیکه شوربختانه هر چه می کاویم نشانی از آن نمی یابیم.
حنیف رضا گلزار/ عضو هیات مدیر جمعیت دیده بان طبیعت