پیشرانهای روانشناختی فروبستگی و ایستایی در فرایند حل منازعات سرکش؛ ناهمسویی اعلامی و همسویی اعمالی رادیکالها/ علی کریمیمله، دانشپژوه علوم سیاسی

در تطبیق تأملات نظری بالا بر جریان مذاکره جاری میان ایران و آمریکا میتوان گفت برخلاف فهم و پنداشت ظاهری و سطحی از ضدیت دیدگاههای ترامپ و مخالفان داخلی مذاکره، از زاویه کارکردی و از طریق متغیرهای روان شناختی برشمرده شده، مواضع و اقدامات ترامپ دقیقاً در راستای تقویت اقلیت رادیکال داخلی و مخالفان منطقه ای و بین المللی مذاکره و توافق احتمالی عمل می کند. دستگاه تصمیم گیری ایالات متحده به رهبری ترامپ با کنش گفتاری خشونت ورزانه از راه کاربرد پرتکرار ادبیات تهدیدآمیز، برخورد تهاجمی و روحیه هیمنه جویانه و کنش رفتاری آشتی ستیزانه و تهدید عملی ایران در پوشش افزودن و گستراندن بسته های جدید تحریمی بر ضد ایران، هم به طور مستقیم در نقش پیشران انسداد و فروبستگی و اختلال در فرایند مذاکره عمل می کند و هم به شکل غیرمستقیم صورتبندی نیروهای سیاسی داخل ایران را به زیان آشتی جویان و به سود مخالفان مذاکره به هم می ریزد و با رساترکردن صدای مخالفان فرایند تنش زدایی، موضع تعامل گرایان و آشتی جویان را سست تر و انان را در مقابل مخالفان خلع سلاح میکند.
علی کریمی مله، دانش پژوه علوم سیاسی
پیشرانهای روان شناختی فروبستگی و ایستایی در فرایند حل منازعات سرکش؛ ناهمسویی اعلامی و همسویی اعمالی رادیکالها
حل منازعات سرکش، فرایندی پیچیده، زمانبر، اقتضایی و متأثر از زمینه های پرشمار داخلی و خارجی و متغیرهای سیاسی، امنیتی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، ژئوپولیتیک و ژئواستراتژیک است لذا بروز کندی و تأخیر در فرایند گفتگو، تعلیق اقدامات و حتی توقف چندباره آن موضوعی قابل انتظار است. این یادداشت از دریچه روان شناسی سیاسی به اثر برخی متغیرهای روانشناختی بر فروبستگی و انسداد فرآیند حل منازعه و اثر آن بر صورتبندی نیروهای سیاسی داخلی توجه می کند. طبق مطالعات منازعه پژوهی، شکل گیری و پیشرفت فرایند حل منازعه مشروط است. مثلاً اگر طرف های منازعه خود را در وضعیت بن بست زیان بار دیده و گفتگو را راه برون رفت از آن بدانند، می توان گفت زمان حل منازعه رسیده است. هنگامی چنین آمادگی شکل بگیرد، نشانه های آشتی جویانه از سوی رقیبان مبادله می شود و خوش بینی نسبت به حل منازعه افزایش می یابد. رسیدن بدین نقطه فرآیندی طبیعی نیست بلکه نتیجه تلاش و ترغیب پیوسته از سوی کنشگرانی است که تنش زدایی را آغاز کرده و فرایند حل منازعه و اشتی را پشتیبانی و با دلبستگی به باورهای منازعه پرهیز، آنها را بین اعضای جامعه گسترش داده و مردم را برای گذار از وضعیت منازعه آگاه و بسیج می کنند.
ناگفته نماند که دگردیسی باورها در سطح جامعه ای و نخبگانی زمانبر است. دلیل آن وجود بازدارنده های روانی-اجتماعی شناختی، احساسی و انگیزشی است که از راه فرایند داده پردازی جانبدارانه و جلوگیری از گسترش ایده های آشتی جویانه، مانع حل منازعه می شود. از این رو افراد کمتر تمایل پیدا می کنند داده های بدیلی را جستجو کنند که با باورهایشان در باره منازعه ناسازگار است. دلیل اصلی انسداد و فروبستگی در برابر راه های بدیل، انجماد یا سرسختی باورهای جامعه در خصوص روایت مسلط است. در وضعیت انجماد کنشگران بر باورهای منازعه جو پافشاری نموده و برای داده های بدیل امادگی نشان نمی دهند. چند متغیر روان شناختی اثرگذار بر انسداد و ناگشودگی به شرح زیر است:
الف- مهم ترین عامل انسداد و انجماد فکری در جریان حل منازعه، ساختار انعطاف ناپذیر باورهای ایدئولوژیک است که بسیاری اوقات در برابر استدلال ها و داده های جدید تحول خواهانه ایستادگی نموده و باعث خوگیری اعضای جامعه نسبت به فرهنگ منازعه و بی میلی نسبت به گذار از آن می شود. همچنین جهان بینی های کل نگر همانند اقتدارگرایی و محافظه کاری، ارزش های معطوف به باورهای دینی-مذهبی و ایستارهای کلی در باره سرشت انسان نیز از راه چشم اندازها، هنجارها و ارزش هایی که تبلیغ می کنند، به تداوم منازعه کمک می کنند.
ب- عامل دیگر بازتولید انسداد، احساسات منفی شامل تنفر، ترس و خشم است. احساسات منفی بویژه ترس مزمن به منزله دارایی روانشناختی طرف های منازعه، خود در بسترهای خشونت آمیز، خشم را بازتولید و فروبستگی را تشدید می کند. ترس سیستم شناختی کنش گران را نسبت به علائم تهدیدکننده حساس می کند تا جایی که برای تهدید اولویت قائل می شود و با بازیابی گزینشی داده ها، بر انتظار تهدید می افزاید. ترس اثربخشی سازوکارهای تعدیل منازعه را محدود و به راه حل های خلاقانه و بدیع و آلترناتیوهای کاهنده منازعه بی توجهی می کند. ترس با تشدید چسبندگی به موقعیت های شناخته و آزموده شده و اجتناب از شرایط ریسکی، نامطمئن و جدید، موجب انجماد شناختی می شود که گشودگی در برابر باورهای نوین را کاهش و مقاومت در برابر تغییر را افزایش می دهد.
هم چنین در سطح اجتماعی احساس ترس جمعی، زیست کنونی را به تجربه های گذشته منازعه آلود محدود و انتظار از آینده را به گذشته تلخ مشروط و هرگونه گسست از گذشته را مانع می شود. ترس ریشه دوانده در روان اعضای جامعه و نهادینه شده در فرهنگ مردم، رویش و زایش احساس امید به صلح را می خشکاند و اعضای جامعه را برای آزادسازی خود از سلطه ترس دچار چالش می کند. چون طبق یافته های نظری، در پرتو وضعیت ریسکی و پرهزینه، مردم در جریان ارزیابی و داوری در باره فرصت های جدید، به ضررهای احتمالی، وزن بیشتری از دستاوردهای احتمالی می دهند. بدین ترتیب داده های منفی در تلفیق با احساسات منفی وزن بیشتری می گیرد، بیشتر حضور دارد، بیشتر یادآوری می شود و مورد توجه قرار می گیرد و سرانجام بر تمایل و تصمیم به ادامه منازعه اثر می گذارد. سازش مترادف باخت و شکست بازنمایی می شود و صلح احتمالی آرمانی دسترسی ناپذیر و غیرواقع بینانه و دستاوردهای مثبت احتمالی نیز ریسکی و پرهزینه، نامطمئن، غیرقطعی و شکننده معرفی می شود.
پ- دیگر عامل اثرگذار بر انجماد و انسداد تهدیدهای مزمنی است که از بستر منازعات سرکش برمی خیزد. شواهد تجربی پرشماری تأثیر احساس تهدید و اعمال فشار بر عملکرد شناختی را گواهی می دهند. این آثار به شکل بی توجهی به آلترناتیوهای گوناگون تصمیم گیری، اتکای صرف بر دانش پیشین، پافشاری بر روش های قبلی حل مسئله و وابستگی فزاینده به پیش داوری ها نمایان می شود. احساس تهدید، احتمال انسداد را پررنگ می کند که به معنی پشتیبانی از تداوم منازعه و مخالفت با آشتی است. کنش گران منازعه جو عنصر تهدید را سودمندترین سرمایه گذاری برای کسب پشتیبانی از تداوم منازعه می دانند. از این رو در استفاده از این ابزار نیرومند هیچگاه درنگ و احساس شرم نمی کنند. از زاویه ای دیگر، احساس تهدید بر ایستارهای منفی نسبت به برون گروه یا رقیب تأثیری چشمگیر می گذارد و واکنش های فوری گروه خودی در قبال وضعیت جدید را الزامی می کند و زنجیره وار تمایل به تجاوزگری، نابردباری و خودبینی را افزایش می دهد. چنین پنداشتی انجام تهدید متقابل به منظور تضمین بقای گروه خودی را باعث می شود.
ت- از دیگر پیشران های انجماد و انسداد بی اعتمادی است که اجازه رفتارهای ریسک پذیر در وضعیت نامطمئن را نمی دهد. با بروز پدیده بی اعتمادی، گروه خودی فقط انتظارات منفی و آسیب زننده از رفتارهای عامدانه رقیب نسبت به گروه خودی پیدا می کند. انتساب سؤ نیت به رقیبی که احساس توانمندی بالایی نیز دارد، شیب بی اعتمادی را تندتر می کند و سبب می شود اعضای جامعه همواره زیستی تهدیدزی بیابند و در حالت آمادگی دائمی به سر ببرند و در باره اقدامات آسیب رسان احتمالی، داده های لازم را گردآوری نمایند. همزمان بی اعتمادی ارتکاب رفتارهای خشونت آمیز و تلافی جویانه را موجب می شود و حتی گروه خودی را وسوسه می کند به اقدامات خشونت آمیز پیشدستانه متوسل شود. چنین اقداماتی گشایش کانال های معنادار ارتباطی جدید برای حل منازعه را می بندد.
حال در تطبیق تأملات نظری بالا بر جریان مذاکره جاری میان ایران و آمریکا می توان گفت برخلاف فهم و پنداشت ظاهری و سطحی از ضدیت دیدگاههای ترامپ و مخالفان داخلی مذاکره، از زاویه کارکردی و از طریق متغیرهای روان شناختی برشمرده شده، مواضع و اقدامات ترامپ دقیقاً در راستای تقویت اقلیت رادیکال داخلی و مخالفان منطقه ای و بین المللی مذاکره و توافق احتمالی عمل می کند. دستگاه تصمیم گیری ایالات متحده به رهبری ترامپ با کنش گفتاری خشونت ورزانه از راه کاربرد پرتکرار ادبیات تهدیدآمیز، برخورد تهاجمی و روحیه هیمنه جویانه و کنش رفتاری آشتی ستیزانه و تهدید عملی ایران در پوشش افزودن و گستراندن بسته های جدید تحریمی بر ضد ایران، هم به طور مستقیم در نقش پیشران انسداد و فروبستگی و اختلال در فرایند مذاکره عمل می کند و هم به شکل غیرمستقیم صورتبندی نیروهای سیاسی داخل ایران را به زیان آشتی جویان و به سود مخالفان مذاکره به هم می ریزد و با رساترکردن صدای مخالفان فرایند تنش زدایی، موضع تعامل گرایان و آشتی جویان را سست تر و انان را در مقابل مخالفان خلع سلاح می کند. انان با فرصت هایی که ترامپ با رفتارهای ناسازگار با فرایند حل منازعه در اختیارشان می نهد، قیافه ای حق به جانب گرفته و با استناد به بی اعتمادی ریشه دار به رفتارهای تجاوزگرانه و هیمنه طلب ایالات متحده و ترس های مزمن برآمده از تهدیدها از یک سو و دستاویز قرار دادن و برجسته سازی باورهای سیاسی-ایدئولوژیک و دینی-مذهبی و کنش گفتاری تلافی جویانه در پوشش پاسداری از کرامت، عزت، هویت، منفعت، حیثیت و امنیت ملی از سوی دیگر، مسیر گفتگو را ناهموارتر می کنند. گویی رادیکال ها صرف نظر از اینکه کجا ایستاده باشند و چه مواضعی را اعلام می کنند، همگی بازیکنان یک تیم همبسته ای هستند که سیاست اعمالی آنها هرچند در نقش ها و با تقسیم کار متفاوت، برای ناکام سازی فرآیند حل منازعه هدف گذاری شده است.
اینکه ترامپیست های سوداپیشه با نقش اندازی پیشینی و حسابگری دورنگرانه تانکرهای فکری خود، عملیات روانی ظریفی را به عنوان جزیی جدایی ناپذیر از فرآیند مذاکره طرح ریزی کرده باشند، تا با ایجاد ناترازی و ناهمپایگی بین طرفهای درگیر، امتیازاتی بیشینه بدست آورند، امری دور از انتظار نیست، اما همسویی کارکردی به اصطلاح انقلابیون راستین داخلی با کارگردانان اصلی این عملیات روانی و تجاوزپیشه ترین بازیگران منطقه ای آن-اسرائیل- موضوعی به غایت پرسش برانگیز به نظر می رسد.