رنجنامهی دو نیلگون دریا
چرا نام دریای «خزر» جعلیست؟ به مناسبت ۲۱ امرداد، سالروز گرامی داشت دریای شمالی میهن
خاک سرزمین ما را دو دریا در برگرفته است. از شمال، بزرگترین پهنهی آبی کره خاکی «دریای فیروزه فام کاسپیان» و از جنوب، مهمترین آبِ راه یافته به خشکی های زمین، «خلیج همیشه پارس». دو پهنهی آبی شمال و جنوب ایران زمین در گذر زمان شاهد رخدادهای تاریخی و فراز و فرودهای فراوانی بودند. از پناهندگی شاه فراری خوارزم به جزیره آبسکون که امروز دیگر نشانی از آن نیست، تا جولانهای پیدرپی کشتیهای جنگی روس، برای اشغال سرزمینهای کرانهی جنوبی این دریا که البته به مدد غیرت، حمیت و میهن دوستی مردمان کرانه های جنوبی کاسپیان هرگز چنین نشد و سرزمینهای شمالی البرز کوه برای همیشه ایرانی ماند. از موج سواری کشتیهای تجاری روس که شمشادستانهای هیرکانی ایران را پاکتراشی کردند و سوار بر موجهای خروشان دریای کاسپیان به تاراج بردند.
از تکه پاره و جدا شدن 17 شهر قفقاز از مام میهن و پینه شدن آنها بر پیکر چون خرس روسیه تزاری به مدد دسیسه بازان و روباه صفتان پیر استعمار و البته خیانت های آشکار و نهانِ برخی خنجر از پشت زنان. شهر ها و آبادی هایی که روزگاری سرزمینهای ایرانی کرانههای غربی دریای کاسپیان بودند اما امروز نه تنها دیگر ایرانی نیستند، که مدام در پی دست درازی و ستاندن گنجینههایی ارزشمند از سرزمین مادری خویشاند.
از واگذاری آسمان آبی نیلگون دریای کاسپیان به سفرای مرگ و نابودی ارتش بعث صدام برای بمباران شهرها و تاسیسات اقتصادی این کرانه ها در واپسین سال های جنگ تحمیلی هشت ساله تا تلاش های آشکار و نهان برای کاهش سهم و حق ایران از منابع این دریا... از اشغال جزیرههای ایرانی خلیج پارس از سوی هلندیها و پرتقالیها، از به توپ بستن شهرها و آبادیهای آن سامان از سوی کشتیهای انگلیسی، از حماسه آفرینی سردار سپاه ایران، امام قلی خان، تا رگ برآمده و خون جوشیده در رگهای دلیران تنگستان.
از جدا شدن بحرین از خاک میهن، تا ادعاهای بیشرمانهی امارات در مورد سه جزیرهی ایرانی و تلاشهای بر خاسته از کین و عقده و خود بزرگ پنداری بادیه نشینان حجاز برای مصادرهی نام جاودان «خلیج همیشه پارس». از به آتش کشیده شدن چاهها و سکوهای نفتی میهن و جنگ نفتکشها و آلودن نیلگون آب دریای پارس با سیاهی نفت تا حماسه آفرینی ناوچهی پیکان. از جولان بریشتون وینسسها و این بار، آلودن آبی نیلگون دریای پارس، با سرخی خون فرزندان ایران... راستی که اگر قلب این دو دریا را بشکافیم، تنها و تنها تاریخ پرفراز و نشیب و البته سرشار از افتخار و غرور یک ملت است که از آن خواهد جوشید... تاریخی سرشار از اشکها و لبخندها...
اینجا و در این نوشتار مجال پرداختن به دریای جاودان پارس نیست. خلیج پارس سربازان و پاسدارانی به شماره ملت سرافراز ایران دارد و این نه شعار که حقیقتی است بارها ثابت شده. امروز روز ملی دریای فیروزه فام کاسپیان است.
دریایی با نقشی پر رنگ اما کمتر دیده شده، ژرف و بیکران، اما کمتر پرداخته شده و شاید هم گاهی فراموش شده.
دریایی که کمترین برکت برخاسته از وجود آن جنگل های مخملین و بی مانند شمال ایران زمین و بارش های گهر گونه باران بر خاک میهن است. دریایی که این روزها نیز همچون گذشته ی خود با مشکلات زیادی دست به گریبان است. هم تحدیدات و هم تهدیدات... مشکلاتی که هر یک نشان و بیانی از بحران هایی ژرف است. بحران هویت، بحران زیست محیطی و مجموعه بحران های سیاسی – اقتصادی.
هویت کاسپیان از سوی میراث داران آن، یعنی مردم ایران با نام جعلی و انیرانی "خزر" که برای اهالی تاریخ یادآور جنگ و خونریزی و تجاوز قومی بیابانگرد به مرزهای شمالی و شمال غربی ایرانشهر بوده در هم تنیده است. همه مردم ایران از مسول و غیر مسول پافشاری عجیبی برای به کارنبردن نام اصلی و ایرانی "کاسپیان" و از سویی دیگر عزمی جزم برای به کار بردن نام انیرانی "خزر" برای این بزرگترین دریاچه جهان دارند.
"دریای کاسپیان" تنها نامی است که همه جهان از دوست و دشمن بر درستی و به حق بودن آن صحه گذاشتند، هرچند روس ها این نام را بر نمی تابند و بیشتر تمایل به نام قوم خونخوار خزر دارند حتا کمپانی هایی همچون نشنال جئوگرافیک که این سال ها به مدد دلارهای سرازیر شده نفتی از خاورمیانه نام خلیج همیشه پارس را جعل کردند نیز در برابر حقانیت نام ایرانی "کاسپیان" تسلیم شدند.
اما ما در ایران همچنان بر نام بی هویت و آکنده از دشمنی و تجاوز و روس پسند "خزر" در نقشه ها و نوشته ها و گفته ها پای می فشریم و این در حالیست که هرگاه نام مجعولی برای خلیج همیشه پارس به کار می رود، خون در رگ های غیرت می جوشد. مگر دریای کاسپیان همچون خلیج همیشه پارس، تکه ای از خاک مام میهن نیست؟ چرا با آن یکی چنین و با این یکی چنان می کنیم؟ این دوگانگی از کجاست؟ شاید این هم طنزی تاریخی باشد و البته نیازمند واکاوی اندیشمندان حوزه تاریخ و اجتماع... درد این هویت ستیزی آنگاه داد از نهاد آدمی بر می آورد که می بینی برخی پژوهشگران خوشنام نیز تنها با استناد به یک جمله از قرار داد 1940 و از زبان سفیر وقت اتحاد جماهیر شوروی که جایی چنین گفته بود؛ "خزر، دریای ایران و شوروی است" چنین تحلیل و توصیه می کنند که؛ "پس در به کاربردن واژگانی مانند دریای مازندران باید احتیاط کرد و توجه کرد که نام رسمی مورد استفاده در متون رسمی کشور، دریای خزر است..."!!
جالب است بدانیم نام این دریا که در نوشتارها و گفتارهای رسمی ایرانیان واژه اَنیرانی خزر است، در متون رسمی حتا سازمان ملل متحد واژه ایرانی کاسپیان می باشد!!! در هیچ یک از نوشته های مورخان شرقی و غربی نامی از خزر برای دریای شمال ایران برده نشده و دست آخر اینکه خزرها قومی بیابانگرد بودند که در اتحاد با حکومت بیزانس بارها مرزهای ایران را در زمان ساسانیان مورد تاخت و تاز قرار داده بودند هر چند همیشه این سپاه ساسانی بود که پیروز میدان می شد.
بحران زیست محیطی این دریا زاییده همه پنج کشور پیرامون آن است. از آلودن آب این دریا با انواع آلاینده های نفتی و شیمیایی تا ورود سالانه میلیون ها متر مکعب پساب های صنعتی و شهری... از نابودی نسل کیلکا ماهیان در پی ورود مشکوک مهاجمی تاژک دار تا نابودی نسل خاویارماهیان و سپید ماهیان. از سد سازی های پی در پی روی رودهای جاری به سمت این دریا تا طرح شیرین سازی و انتقال آب. از عقب نشینی و فرار نگران کننده کاسپیان در این سال ها تا جایی که بر اساس پیش بینی های پژوهشگران، این عقب نشینی آب تا هشت سال آینده موجب خشکیدگی کامل خلیج گرگان و تالاب میانکاله خواهد شد.
و سرانجام بحران های سیاسی – اقتصادی که از سیاست های همیشه تجاوزگرایانه کرملین نشینان سر برآورده و چیزی نیست مگر تلاش همه جانبه روس ها به پشتوانه چند کشور تازه به استقلال رسیده برای کاهش سهم 50 درصدی ایران از منابع این دریا به 11 یا دست بالا 13 درصد! به بهانه تعیین یا تکمیل رژیم حقوقی و تخصیص سهامی از آن به تازه استقلال یافته های از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی آن هم از حق ملت و خاک ایران. گویی قرار است تبصره هایی الحاقی بر گلستان و ترکمنچای زده شود و داغ ایران را پس از 150 سال تازه کند. همه این ها بیانگر آن است که حال دریای کاسپیان این روزها خوب نیست...
شادروان ادیب برومند، شاعر توانای معاصر، در قصیدهای از زبان این دو دریا، به بیان آنچه که این دو پهنهی آبی در گذر تاریخ شاهد آن بودند پرداخته. در این قصیده، نخست «خلیج پارس» پس از درود به دریای شمال، پیام و رنجنامهی خود را به این دریا که «خزر» مینامدش، بیان میکند و سپس «دریای کاسپیان»، سفرهی دل خویش را برای دریای جنوب میگشاید و دردها و داغهایش را از آنچه که در این ناحیه بر میهن رفت بیان میدارد. دل فراخ این دو دریا چنان فسرده و غم زده و بار اسرار به دوش کشیدهی آن دو یار دیرین، چنان سنگین است که گویی در این کهن دیار، محرمی برای درد دل نمییابند.
حتی مادر سر سپید میهن، «دماوند» را هم محرم اسرار درون خود نمیدانند. گویی باید که هم محرم بود و هم دریا دل، تا تاب شنیدن رنجهای این دو نیلگون دریا را داشت. لاجرم دو نیلگون دریای ایرانی، با یکدیگر این چنین درد دل میکنند؛
خلیج پارس منم، طُرفه بحر پهناور
پیام من به تو، ای بیکران بحر «خزر»
درود بر تو و آن موجهای زرینت
که هست جلوه نما، چو درخشش گوهر
من از جنوب نوا بخش جسم ایرانم
تو از شمال، فرحزای روح این کشور
تو از شمال ز سامان او بیابی مهر
من از جنوب به دامان او بسایم سر
به یاد دار که بگذشت بر تو همچون من
بسی حوادث خونین، مانده در دفتر
چه سیلها که روان شد تو را ز خون به کنار
ز زخم نیزه اغیار و آبگون خنجر
ز سرگذشت من ای دوست، اگر نه ای آگاه
کنم گزاره تو را شرح قصه سرتاسر...
در ادامه، خلیج پارس به بیان آنچه که در طول تاریخ بر او رفته میپردازد که به دلیل طولانی بودن از بیان آن خود داری میکنم. پس از پایان درد دلهای خلیج پارس، دریای کاسپیان لب به سخن میگشاید و غمهای نهفته در ژرفای قلب خود را با یار جنوبیاش چنین بیان میدارد؛
خلیج پارس! شدم از پیام تو خرسند
پیام دلکش و مهر آفرین ِ جان پیوند
تو از جنوب به ایران شدی ستایش گوی
من از شمال به میهن شدم نیایشمند
تو از جنوب ز همسایگان شدی دلگیر
من از شمال چو زندانیان شدم در بند
تو از جنوب بر آری ز جان دشمن، گرد
من از شمال بتازم به خصم خیره، سمند
چه رنجها ز «خزرها» نصیب من گردید
که شکر یزدان گشتند تار و مار گزند
هنوز نام نحوست شعارشان باقیست
به رویم ار چه ز «کسپین» مراست نام بلند
قرار داد گلستان و ترکمن چایش
برون نمود ز شستم بلاد بهجت مند
نه بلخ ماند و بخارا، نه مرو ماند و سرخس
نه ایروان و ارران، نه نخجوان و خجند
سپس که شوروی از لطف حق فرو پاشید
شدند آن همه، آزاد و رستگاران کمند
به جای دعوای الحاق خود به ایران مرز
که بوده میهن شان با تبار و خویشاوند
زدند دست به تقسیم آبهایم، لیک
نیافت شیوه و رفتارشان مجال پسند
زدند در پی تضعیف سهم ایران گام
به حق مام وطن پشت کرده با ترفند
ولیک غافل از آن کز نهیب ایرانی
شوند یکسره تسلیم بی بهانهی چند
که راست زهره که بر طبل خودسری کوبد
جز آن که هست تهی مغز و بس تهی آوند
کجاست آنکه تواند ز حق ایران کاست؟
که تا جدا کنمش پردلانه بند از بند
به حق مام گر این است مهر فرزندی
هزار لعنت حق باد بر چنان فرزند
خلیج پارس! تویی ایستاده همچون من
به پاس خدمت ایران چو کوهسار سهند
خلیج پارس بماناد در جهان دلشاد
که نام پارس بر او نقش بسته با لبخند
«ادیب» این دو پیام دو نیلگون دریا
روا بود که شود رهگشای عبرت و پند