اوهام آبی!
در روزگاری که دانشمندان به این همگرایی دست یافتند که مدیریت سازه محور آب، نه تنها روش درستی برای غلبه بر کمآبی نیست بلکه پیامدهای دراز مدت و تخریبگر بسیاری دارد، سالهاست میگذرد
حنیف رضا گلزار/ کارشناس ارشد خاک و آب و عضو هیات مدیره جمعیت دیده بان طبیعت
در روزگاری که دانشمندان به این همگرایی دست یافتند که مدیریت سازه محور آب، نه تنها روش درستی برای غلبه بر کمآبی نیست بلکه پیامدهای دراز مدت و تخریبگر بسیاری دارد، سالهاست میگذرد. شاید تصور این حقیقت هم مشکل باشد که برای مثال بین سال های 1938 تا 2014 بیش از 1380 سد بزرگ و کوچک که با صرف میلیاردها دلار در سراسر ایالات متحده آمریکا ساخته شده بود، در راستای بازگشت حقابه محیط زیست و طبیعت از چرخه بهره برداری خارج شد. این در حالی است که در کشور ما تعداد سدهای ساخته شده و در حال بهره برداری در سال 1396 نسبت به سال 1356 از رشد بیش از 50 برابری برخوردار بود و هنوز هم این روند نامیمون و اندیشه نادرست در میان بسیاری از مدیران و تصمیم سازان وجود دارد. موجب شرمساری است که با لمس این همه نابسامانی مدیریتی در حوزه آب، هنوز از کارکرد بیش از 60 سد ساخته شده در حوضه آبریز دریاچه ارومیه پند و عبرت نگرفتیم و همچنان در حال برنامه ریزی و لابی برای اخذ بودجه های کلان سدسازی در کشور هستیم. از گلورد تا فینسک، از هراز تا لاسک، از شفارود تا چاشم، از کسیلیان تا گلوگاه و ... تمرکز مدیران روی شیوه های منسوخ شده به اندازه کافی موجب شرمساری اهل فن هست اما این شرمساری آنگاه تبدیل به سرشکستگی میشودکه دلایل برخی تصمیمسازان برای سد سازی و طرح های انتقال آب بینحوضه ای را مرور کنیم. یکی در قامت نماینده ملت ایران در مجلس شورای اسلامی می گوید که این قول را داده ایم که با انتقال آب خزر(کاسپین)، یک سوم غله کشور را در سمنان تولید کنیم! اگر منظور ایشان از غله را تنها و تنها گندم در نظر بگیریم، برآورد یک سوم گندم مصرفی کشور در یک سال میشود بیش از 5/4 میلیون تن که این حجم از گندم برای تولید نیازمند دست کم 9 میلیارد متر مکعب آب است! یعنی آبی برابر مخزن 45 سد به بزرگی سد امیر کبیر کرج و این در حالی است که کل آب تولیدی و مصرفی در سراسر استان سمنان در بخشهای صنعتی و خانگی و کشاورزی دست بالا، برابر 2/1 میلیارد متر مکعب در سال است و در این استان با 35 هزار هکتار سطح زیر کشت گندم آن هم به قیمت تاراج منابع زیر سطحی آبی، سالانه تنها 110 هزار تن گندم تولید مشود! اینکه این گونه امور مهم و استراتژیک فقط با قول و قرار یک نماینده که ممکن است دور بعدی حتي در مجلس هم نباشد، به پیش می رود، خود محل پرسشی دیگر است! آن دیگری در قامت مسئولیتی دیگر میگوید که «انتقال آب خزر(کاسپین)، موجب جذب 10 میلیونی جمعیت در شهر سمنان می شود». نماینده دیگری پرحرارت و پرشور از «حق قانونی» برای انتقال آب خزر(کاسپین) به سمنان میگوید و در برنامه هایش افزیش 50 هزار هکتاری سطح زیر کشت باغات پسته دامغان را بیان میكند! اما به این نکته اشاره نمی کند که چرا در پنج سال رتبه نخست تولید پسته را ابتدا به آمریکایی ها و پس از آن به ترکها واگذار کردیم و کشوری که خاستگاه پسته جهان بوده، امروز جایگاه سوم خود را به سختی و هزار مرارت و مشقت و دشواری آن هم به همت بهرهبرداران بخش کشاورزی حفظ كرده است... شخص دیگری در جایگاه استاندار از آرزوی قلبی خود برای ایجاد پایتختی جدید سخن می گوید و انتقال آب خزر(کاسپین) به سمنان را پیش زمینه این تحول بنیادین در استانی که هنوز 60 درصد نهرهای انتقال آب بین مزارعش سنتی و خاکی است، می داند. آن یکی شوخی پایتختسازی جدید را چنان جدی می گیرد که در مصاحبه با خبرنگار صداوسیما، منطقه ای به نام رضا آباد را به عنوان منطقهای خوش آبو هوا و مناسب برای ساخت پایتخت جدید معرفی میکند! آن دیگری بر اساس مشاوره های غلط ارائه شده و برای توجیه زیست محیطی، طرح شیرین سازی و انتقال آب و در پاسخ به این پرسش که میلیون ها تن نمک تولید شده در ساحل دریا را چه میکنید، می گوید که از نمک زدوده شده در این طرح کودهای فسفاتی تولید میکنیم و صنعت را حتي در استان مبدأ رونق می دهیم و اشتغال زایی برای جوانان مازندران انجام میدهیم و صادرکننده کودهای فسفاتی و کلسیم و منیزیم میشویم. این در حالی است که بر اساس دادههای علمی و اندازهگیری های انجام شده، آب دریای کاسپین فاقد فسفر در اندازهای است که از قابلیت استخراج اقتصادی برخوردار باشد. آن دیگری در قامت استادی سرشناس که خود روزگاری از نخستین و سرسخت ترین مخالفان انتقال آب کاسپین به کویر بود، در چرخشی 180 درجه ای به صف نخست حامیان این طرح می پیوندد و طرح تولید آجر از نمک تولید شده در دستگاههای آب شیرین کن برای استفاده در حوزه ساختمان سازی میدهدو... . در این میان مجمعی از دلسوزان سند توسعه سمنان در افق 1425 را به گونه ای تدوین میکنند که حجم آب صنعتی مورد نیاز در افق مورد نظر معادل 455 میلیون مترمکعب برآورد می شود و این عدد چنان غیرواقعی و بلند پروازانه و غیر عملی است که داد از نهاد کارشناسان مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری که اتفاقا اهل همین استان هست هم در میآورد،چرا که این حجم آب از مجموع آب مصرفی در بخش صنعت استان های صنعتی مانند آذربایجان شرقی(29 میلیون متر مکعب)، اصفهان(172 میلیون متر مکعب)، تهران(110 میلیون متر مکعب)، و خراسان رضوی(157 میلیون متر مکعب) نیز بیشتر است! مدیر دیگری دوباره از گسترش صنعت بر اساس آب منتقل شده از سد فینسک سخن می گوید و اندکی بعدتر همان نماینده دلیری که طرح افزایش پنج برابری باغات پسته را در سر میپروراند، میگوید که وضعیت آبی استان چنان خراب است که حتي آب برای صنعت هم نمیتوانیم اختصاص دهیم. به راستی برای این طرحهای خیالپردازانه، غیر از واژه «اوهام» چه واژه ای می توان به کار برد؟! اما اگر از کنار آشفتهبازار این نظرات غیر کارشناسی بگذریم، نکته دردآورتر این است که هنوز طرح و برنامه واحدی برای آب فرضی انتقالیافته به استان مقصد آب ارائه نشده است. نظرات پراکنده و متناقض علاقهمندان به اجرای این طرح های عظیم، پرهزینه و نابود کننده زیست بوم جنگل و دریا و مرتع با انتقال آب از دریای کاسپین و سرچشمه های تجن، ثابتکننده این بی برنامگی است. آیا تصمیمات کلان و هزینه های چند هزار میلیاردی از محل بیت المال را می توان با چنین رویکردهای غیرمنطقی، احساسی و غیر دانش بنیان تدوین کرد؟ آیا وقت آن نرسیده که از گتوندها، زاینده رودها و ارومیه ها عبرت بگیریم؟
اما یاد آوری این نکته ضروری است که هدف از این نوشتار پرداختن به حق و حقوق مازندران یا سمنان نیست؛ سخن از دغدغه و نگرانی برای آینده ایران است. ایران و سرزمینی که متعلق به همه ماست و همه ما وظیفه داریم در برابر آینده آن نگران باشیم. ایرانی که هم سمنانی ها و هم ساروی ها و هم همه دیگر مردمانش در طول تاریخ پرفراز و نشیب این کهن دیار، مردانه برای آبش و برای خاکش دست در دست هم و پشت به پشت هم ایستادند، اما امروز مدیریت نابخردانه و سازه محور و منسوخ شده آب می رود تا این اتحاد و هماهنگی و همدلی را زیرورو کند. همانند آنچه طرح انتقال آب از زاینده رود با مردم یزد و اصفهان کرد... همانند آنچه سال ها پیش تونلهای کوهرنگ با مردم خوزستان و چهار محال و بعدها اصفهان کرد و همانند آنچه این روزها بین مردم بهشهر و نکا بر سر تقسیم آب سد گلورد میرود. سدی که در سکوت رسانه ای با پاکتراشی دهها هکتار از جنگل های بکر هیرکانی، کاسپینی ساخته شد تا نوید دهنده رونق اقتصاد و کشاورزی و اشتغال و آسایش و رفاه باشد اما در میدان عمل این شد که هنوز تا نیمه دیواره سد پر آب نشده و اختلافات منطقه ای بین مردمان دو شهری که تا چندی پیش یک شهرستان واحد بودند، رخ داد. هرگونه دست اندازی به طبیعت رو به زوال و نابودی شمال ایران که بی شک خانه دوم همه ایرانیان است، محکوم به توقف است. از سدهای در دست مطالعه زارم رود و چهاردانگه برای انتقال آب آن به ساری گرفته تا طرح انتقال آب دریای کاسپین و سد فینسک برای انتقال آب آن به سمنان.هزینه های اجتماعی بلند پروازیهای تصمیم سازان و برخی مدیران برای تبدیل شدن به قطب صنعت و تولید غله و پسته و حتي ایجاد پایتختی جدید را مردم و طبیعت ایران نباید پرداخت کنند. این سرزمین متعلق به همه ماست. میراث گذشتگان نیست، بلکه امانت آیندگان نزد ماست. گلورد با همه هجمه هایش افتتاح و آبگیری شد، سدهای هراز و شفارود هم به زودی با نابودی بخش های گسترده ای از جنگل و خاک ارزشمند جنگلی آبگیری و افتتاح خواهند شد. اما مسئولان وزارت نیرو بدانند که این دو مورد، دست کم در حوضه جنگلهای شمال، آخرین پروژه های سازه محور برای مدیریت آبی شمال کشور خواهد بود. چرا که افزایش دانش زیست محیطی مردم و دغدغه آینده جنگل های شمال، مانع از ساخت سدهای جدید تر در این ناحیه خواهد شد.