رسانههای کاغذی؛ ابزار نرم قدرت
نگاهی به مدیرانی که از نشریات در مازندران به قدرت رسیدند
روح اله شجاعی:
رسانه به عنوان ابزار قدرت همواره مورد توجه همه است، سیاستمداران اما این ابزار رو وسیله مناسبی برای این هدف میدونن. من نزدیک دو دهه هست که به طور مستقیم در مازندران فعالیت رسانهای دارم، به غیر از این یکی دو سال بیشتر اوقات رو در حوزه صفحهآرایی کار کردم و تقریبا با بیشتر این رجل محترم همکاری مشترک داشتم، از سید رمضان شجاعی که با همولایتی وارد عرصه رسانه شدم تا همین آقای استاندار که اون موقع فرماندار ساری بودند تو دوره اصلاحات.
نگاهی به این اسامی بندازید بیشتر اونها از طیف اصولگرا هستند و تکوتوک اصلاحطلب هم توشون پیدا میشه. گویا اصولگراها در مازندران سمبهشون پر زورتر بوده یا اینکه اونها فهمیدن این راه میانبر مناسبی هست برای رسیدن به قدرت.
بشیر در حال حاضر قدیمیترین روزنامه استان هست که صاحبامتیاز اون عباسعلی بهاریه، بهاری در میاندورهای اول وارد بهارستان شد و در دوره دوم نیز نماینده ساری بود. او از همان سالها به فکر این ابزار قدرت نرم افتاد و بشیر رو در مازندران منتشر کرد.
شجاعی که مدیرکل صداوسیمای مازندران بود، بعدها با همولایتی روزهای متفاوتی رو تجربه کرد، اما قبل از همولایتی، هفتهنامه اصولگرا متولد شد در بحبوحه دوره اصلاحات، مجتبی زارعی با ادبیات خاص خودش در میان جریان اقلیت میدانداری میکرد، او با اینکه از ابتدا در طیف رفسسنجانی بود، بعدا تا معاونت وزارت کار احمدینژاد پیش رفت و سابقه همکاری من با اصولگرا خودش یک کتاب پرماجراست.
اما عبدالوحید فیاضی با سوردار به معاونت اجتماعی استانداری، سپس ادارهکل اموزشوپروش و نهایتا کرسی مجلس نهم رسید.
احمدعلی مقیمی که از بنیانگذران جامجم بود بعد از دوران نمایندگی آوایامید را منتشر کرد، تا ابزاری برای قدرت او باشه.
اما محمد دامادی که مشاوران رسانهای داشت او را به گرفتن امتیاز نشریه توصیه کردند، ولی میانه کار رهاش کردن و دنبال پست و مسئولیت جدید رفتند اونارسانه را شوخی فرض کردن. خجسته مدت زیادی منتشر نشد.
به حسینزادگان که اشاره کردم او هم در دوره دوم اصلاحات قارن را به نام خودش سند زد و تا امروز صد دست چرخید، همچنان به سختی نفس میکشه.
اما اوج شاهکار رسانهداری را هادی ابراهیمی به نمایش گذاشت جوری که از رسانه به صداوسیما، سپس فرمانداری تنکابن بعد مدیرکلی ارشاد و نهایتا معاونت سیاسی دولت احمدینژاد در مازندران رسید. خاطرات من با هادی هنوز شروع نشده!
اما ولیاله حسنی خورشیدی یک پای ثابت انتخابات در شرق استانه. او با بهنگر تا مدیرکلی پست گلستان هم پیش رفت.
اما هرچه از دورهی اصلاحات فاصله گرفتیم نشریات از اون شور و شوق اولیه فاصله گرفتند و مخاطبین خودشون رو کمکم از دست دادند. البته توسعه اینترنت و ابزارهای اطلاعرسانی دمدستیتر مانند همین گوشیهای هوشمند شکل رسانهها رو به طور کل عوض کرد، اما همچنان میل به نشریهداری در بین سیاسیون ادامه پیدا کرد.
حقاله کثیری در غرب مازندران از هفتهنامه ساحلسبز به معاونت فرمانداری نوشهر در دوره اصلاحات رسید. او بعدها در دوره ربیع فلاح به سمت فرمانداری تازه تاسیس عباسآباد تنکابن منصوب شد. کثیری در میانه راه سودای نمایندگی مجلس هم به سرش زد، نهایتا به محل کار سابقش یعنی آموزشوپروش برگشت.
اما انتصاب محمداسماعیل امامزاده به عنوان مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی مازندران در جای خودش قابل توجه و بررسی داره.
او یک تئوریسین سیاسی وابسته به جریان راست بود. جریانی که بعدها نام اصولگرا را برای خودش برگزید. شاهد بودم امامزاده زمانی کیهان استانی را خودش با کاغذ و قیچی صفحهبندی میکرد و عقیل امامی کارمند باسابقهاش بعد از او تا دفتر اطلاعرسانی رئیسجمهور دهم هم راه یافت.
اما رفیق و همراه امامزاده، قاسم عزیززاده گرجی بود که هنوز هم رابطه نزدیکی با هم دارند او که اصالتی بابلی دارد و در دورهی که اصولگرایان قدرت را در دست داشتن به ساختمان قدیمی کانون پرورش فکری در خیابان ۱۸ دی ساری راه یافت و بعدها به خیابان رودکی یا همون شهبند خودمون نقلمکان کرد. گرجی ماهنامه تیتی رو با اون قد نامتعارفش در میآورد، خبر ندارم آیا الان هم چاپ میکنه.
این داستان رسانهداری مدیران در استان همچنان ادامه پیدا کرد، طوری که نسل جدیدی از افراد سیاسی و بعضا جوان با اخذ مجوز وارد کارزار سیاست شدند. اونها میدیدند چطور قبلیها تونستن مگه ما چیزی کم داریم!
هرچه از دورهی اصلاحات فاصله کردیم و به دوره تدبیر رسیدیم، امیدها برای شکوفایی رسانهها به ناامیدی تبدیل شد. جوری که در حال حاضر هرکسی درخواست مجوز بکنه به سادهترین شکل ممکن مجوز رسانه میگیره.
با این راهی که نشون دادیم همه میتونن به پست و مقام برسن!
اما در بخش پایانی باید از نسل جدیدی از آدمهای جویاینام اسم ببرم، ابتدا از مسعود پیری آغاز کنیم که از دکهداری شروع کرد، اون جوون بود و اهل مطالعه، جزو هیئتیهای شهر.
تمشک رو از نام تیم "مشاوران شهر کهن" استخراج کرد، در دورهی که با رای قابلتوجهی وارد شورای شهر ساری شد. او همونطور که گفتم پیشینه مطبوعاتی داشت.
تمشک با رویکردی جدید و جریانسازی خوب شروع کرد و نسبتا در دورهای موفق هم بود، اما در میانه راه با حواشی زیادی روبرو شد، جوری که تیم مشاوران شهر کهن از هم پاشید، اون به تهران نقل مکان کرد و نشریه دست آقای مشمولی افتاد که هراز چندگاهی با سبک و سیاق خاص خودش اون رو منتشر میکنه.
اما سید محمد جعفری، عضو شورای شهر ساری که در میانه راه به فکر نشریهداری افتاد و ذهنبیدار رو راهانداخت.
او به دلیل مسئولیتش در سازمان حمایت از حقوق مصرفکننده، خودش رو چهره ملی معرفی میکرد. برای همین چند شماره اول نشریهاش با محتوی سراسری تولید و توزیع شد.
من رو در آستانه انتخابات پنجم شورای شهر ساری به همکاری فراخوند، اما هیچگاه ملزومات کار حرفهای فراهم نشد. ذهنبیدار نهایتا به شماره ۳۳ نرسید و تعطیل شد.
اما مهدی قاسمی که ابتدا در شورای هماهنگی اصولگرایان حضور داشت، بعدها در حزب ندای ایرانیان عضو شد و ساحلامید را راهاندازی کرد، اون بعد تصمیم گرفت دوهفتهنامش رو روزنامه کنه از من چندینبار کمک خواست، اینم میسر نشد، کشتی او بعدها در ساحلامید پهلو گرفت و به مدیرکلی نوسازی و تحول اداری استانداری منصوب شد. گویا او امتیاز نشریهاش رو به سراسری تغییر داد و نامش رو گذاشت استقلال ایرانیان!
اما بشنوید از سید محمد باقری که گویا فرزند شهیده و عضو شورایشهر بهشهر، او در شورایی عضو بود که از توش نام فرید صمدایی دراومد با جنجال رسانهای. اون حالا خبرما رو منتشر میکنه.
فرید که نهایتا به بخشداری سیمرغ راضی شد با هفتهنامه رخدادشمال قصد رخنمایی داره. موفقیتش با خداست.
اسماعیل (علی) احمدی اما از صداوسیما با ابراهیمی روابط حسنهای داشت اون پژوهش و تحقیق رو در صداوسیما رو رها کرد و به مجتمع فرهنگی-هنری ارشاد اومد و کنار دست مدیرکل شد معاون اداری و مالی.
علی هم چند باری درخواست همکاری داد که من شرایطش رو نداشتم. او با ونوشه اومد ولی نمیدونم هنوز ونوشهاش بو میده!
جوانان دیگه هم قد علم کردند، مانند محمد جویباری و آرمان قلینژاد و...
خدا رو چه دیدی شاید یکروز اینها شدن نماینده ما در مجلس! آرمان تلنگرنامه رو درآورد و جویباری تیرنگ رو. منتظر مجوزهای جدیدتری باشید.