برده های رسانه ای؛ مهتاب مظفری سوادکوهی
در دنیای رسانه ای مدرن امروز ، تصاویری شکل گرفته اند که ذهنیت انسان را چون برده ای به دنبال خود می کشند.
در دنیای رسانه ای مدرن امروز ، تصاویری شکل گرفته اند که ذهنیت انسان را چون برده ای به دنبال خود می کشند.
این کشش ، چنان ساختار روانشناختی بشر در آگاهی بخشی و تبادل اطلاعات را به هم ریخته که توقع مخاطب را تا مرز برخورداری صرف از حظ کلامی و شنیداری و دیداری پایین آورده است!
وقتی صحبت از ارتباط دو سویه میان رسانه و مردم یا مخاطبین می شود ، نمی توان انگشت اتهام را فقط به سمت تولید کننده و مصرف کننده و یا نهاهای نظارتی حاکم در این چرخه گرفت.
اگر قدری موشکافانه تر به این موضوع نگاه کنیم ، به مسائل حل نشده ای برمی خوریم که در بن مایه های فرهنگی و روان شناختی جامعه ریشه دارد. مسائلی که حتی در میان خودمان و اهالی رسانه نیز به رسمیت شناخته نشده ، چه رسد به مخاطبانی که روزمرگی ، غالب ترین دغدغه زیستی و معیشتی آنها محسوب می شود.
تشخیص اینکه کدام محتوا از عهده برآوردن نیازهای یک ذهن جستجوگر برمی آید ، قابلیت و مهارت رسانه را تعیین می کند.
رسانه ای که هم در طول رشد کرده هم در عرض و هم در عمق.
بگذریم که مردم ما نیز اصرار چندانی به این رشد همگن در زوایای پنهانی یک رسانه ندارند!
ساختن ابعاد سه بعدی اطلاعات و پرورش روشهای مبتکرانه نوشتاری ، تنها راه سربرآوردن از میان غولهای اطلاعاتی است که جوامع بشری امروز با آنها دست به گریبانند.
با رشد نفس گیری که در تعدد و تنوع خواهش های انسان امروزی دیده می شود ، دیگر فرصتی برای پرداختن به کنه ماجرا و تحلیل و پردازش موضوعات نیست.
مگر آنکه این فرصت به زور در ذهن ماجراجوی رسانه های جمعی گنجانده شود.
شاید این جبر در ابتدا مضحک و بی دلیل به نظر برسد ، اما مطمئنن در طولانی مدت ، اثراتی را در ذهن مخاطبان بر جای خواهد گذاشت که منجر به تقویت تحلیل و پردازش دریافتی ها به جای تایید و تاکذیب آنها خواهد شد.
قدر مسلم خواندن یک کتاب نوعی دریافت است.
خواندن روزنامه و مجله و …. نیز نوعی دیگری از دریافت است.
اما خواندن متونی که از طریق فضاهای مجازی و سوار بر اسب یکه تاز تکنولوژی به جلو می راند دیگر دریافت نیست.
بلکه نوعی تحمیل همراه با عجین شدن با گوشت و خون و پوست مخاطبین است که قدرت هر گونه واکنش و مطالبه گری را در گرو سرعت عمل و مهارت برخورد می گذارد.
فرزندان ما امروز دیگر از الهه های هنر در بطن جهان پیرامون و سکون توام با آرامش لذت نمی برند. فرزندان ما از سرعت تحولاتی لذت می برند که آنها را به قعر لذت جویی پرتاب می کند.
تا مجبور نباشند نسبت به ژانرهای درام جامعه خیلی جدی فکر کنند و این ربطی به تولید محتوا در منابع آگاه کننده ندارد.
در چنین اوضاع نگران کننده ای ، پایه واساس هر آموزش مدونی باید بر اصول روانشناختی و روان درمانی جامعه حاکم باشد.
رسانه ها باید بیشتر به جمع آوری پیش فرضهای لازم برای رسیدن به یک زندگی فردی و اجتماعی سالم بپردازند تا نقل و انتقال رویدادهایی که تاریخ انقضایشان به یک شب هم نمی کشد.
متاسفانه محتوایی که امروز از ذهن اغلب رسانه ها تراوش می کند ، زاییده بی تفاوتی پدیدآورندگان آن رسانه ، نسبت به چیره شدن منافع مالی بر منافع جمعی است. در حالیکه محتوای رسانه ای ، چکیده ای از بایدها و نبایدهای جامعه است که روزگاری بر سفره گرسنگان فرهنگ خودسازی ، جا خوش کرده بود.
اما امروز به بهانه تغییر شرایط و قوانین تعیین کننده شرایط ،
منجر به بازنگری در الگوهای رفتاری شده.
الگوهایی که هیچ کمکی به روان تر شدن شریان حیاتی رسانه ها نکرده اند!
بدون شک همه ما روزنامه نگاران در این چرخه معیوب مقصریم.
چون از نیازهای واقعی انسان آگاه نیستیم و به روشهای آگاهانه ای به این نیازها پاسخ نداده ایم.
قائم شهر – مهتاب مظفری سوادکوهی