آخرین اخبار :
کد خبر : 42276 سه شنبه 23 اسفند 1401 اجتماعی

سرو کوچه مادری / مهتاب مظفری سوادکوهی

از بچگی به دیدنش عادت کرده بودیم. مثل خورشید که هر روز صبح از پشت بام خانه طلوع می کند. قامتش آنقدر بلند و سبز بود که به قول شاعر “کلاه از سر عقل می انداخت”! تنه سترگش راست ایستاده بود و ریشه های عمیقش زیر آسفالت ضخیم کوچه ، هر سال عمیق تر از […]

از بچگی به دیدنش عادت کرده بودیم.
مثل خورشید که هر روز صبح از پشت بام خانه طلوع می کند.
قامتش آنقدر بلند و سبز بود که به قول شاعر “کلاه از سر عقل می انداخت”!
تنه سترگش راست ایستاده بود و ریشه های عمیقش زیر آسفالت ضخیم کوچه ، هر سال عمیق تر از سال قبل می شد.
آن روزها کوچه مادری هنوز زیر بار آپارتمانهای چند طبقه نرفته بود.
از سر خیابان می شد بازی هفت سنگ بچه ها را در انتهای کوچه دید و همزمان دورهمی عصرانه زنهای همسایه را.
آن موقع ها جی پی اس و نشان و بلد نبود!
هر کس که می خواست برای اولین بار به خانه یکی از همسایه ها برود ، آدرسش را به نشانی همین قامت بلند و سبز می دادند.
اصلا بودنش به نمادی از کوچه تبدیل شده بود و بدون آن کروکی هیچ مسافری کامل نمی شد!
نام قدیم کوچه ما “زهره” بود و بعد از انقلاب نامش را “ولیعصر” گذاشتند و امروز هم که شهرداری یاس نمی دانم چند می نامد!
با اینهمه درخت سرو کوچه مادری همان سرو همیشگی است و نامش را با هیچ تحول تاریخی عوض نکرده است.
فقط کمرش قدری انحنا پیدا کرده و با ناملایمات روزگار مدارا می کند. البته نه اینکه روزگار این بلا را سرش آورده باشد ، نه!
دیوارهای خانه ای که کنار آن است ، نمی گذارد درخت رشد طبیعی خود را داشته باشد و با سنگدلی هیبت بی قواره خود را بر سر نماد کوچه مادری هوار کرده است !
درخت سرو کوچه ما هم آنقدر سخاوتمند هست که قد خود را بشکند تا ساکنان خانه همسایه به زحمت تخریب و بازسازی نیفتند.
حالا جای شکرش باقی است که همسایه قدیمی سرو کوچه ما به دو طبقه ناقابل اکتفا کرده و هوس برج سازی به سرش نزده است.
وگرنه معلوم نبود چه بلایی بر سر این اسطوره سازش و مقاومت در کوچه پس کوچه های شهر می آمد!
ریش سفیدان محله می گویند: این درخت سرو بیشتر از ۵۰ سال عمر دارد. نهالش را محمد رضا ، پسر حاج آقا خوشروی خدا بیامرز کاشته است که در همان سالهای اولیه جنگ شهید شد.
محمد رضا کودک با ذوق و قریحه ای بود و علاقه عجیبی به کاشتن گل و گیاه داشت. یک روز پدرش دستش را گرفت و به او یک نهال سرو داد و گفت: پسرم این نهال را در کوچه بکار.
سرو درخت همیشه سبزی است و سالهای زیادی عمر می کند.
باشد که از تو و خانواده تو به یادگار بماند.
محمد رضا بزرگ شد و در سالهای اول جنگ به خدمت سربازی رفت. هنوز اولین ماههای خدمتش را می گذراند که خبر شهادتش در کوچه پیچید!
آن موقع ها کوچه زهره ما آسفالت نبود و خانه های حیاط دار یکی در میان در طول کوچه ساخته شده بودند.
پس درخت سرو ما با خیال راحت رشد کرد و رشد کرد.
تا اینکه قدش به بیشتر از ۳۰ متر رسید!
اما این دوران خوش دوام چندانی نداشت و سالهای بعد از جنگ ، مردم دسته دسته از روستاها به شهرها مهاجرت کردند و خانه های حیاط دار کوچه زهره جایش را به آپارتمانهای چند طبقه کوچه ولیعصر داد. البته آن زمان خانه ها حداکثر دو یا سه طبقه بودند و هنوز مجتمع های مسکونی چندین طبقه ، روی آرامش را از اهالی کوچه نگرفته بود!
اگر نه که باید فاتحه درخت سرو کوچه مادری را خیلی پیشتر از اینها می خواندیم.
نشان به آن نشان که دو سال پیش شهرداری قائم شهر به بهانه اینکه شاخه های فوقانی درخت سرو به کابلهای هوایی برق آسیب می رساند و یا اینکه امکان دارد در اثر طوفان بر سر خانه مجاورش بیفتد ، می خواستند آن را قطع کنند که خوشبختانه با مخالفت اهالی محل روبرو می شود. آن روز مردم دور ماشین شهرداری جمع شدند و گفتند: این درخت یادگار پسر شهید حاج آقا خوشروست و سمبل زیبای کوچه ما.
اگر می خواهید این درخت را قطع کنید باید از روی جنازه ما رد بشوید!
تعدادی از جوانان کوچه حتی با مامورین شهرداری درگیر شدند و در نهایت جلوی کار گرفته شد. شهرداری هم به کوتاه کردن شاخه های فوقانی درخت اکتفا کرد و از همان راهی که آمده بود برگشت!
به گفته کارشناسان منابع طبیعی ، درخت سرو از گونه های بومی و سازگار با اقلیم ایران است و “سرو زربین” تنها درخت سوزنی برگ جهان است که با زیست بومی مازندران هم سازگار شده.
همه ما اسم “سرو ابرکوه” یزد را شنیده ایم.
راجع به قدمت این پیرترین موجود زنده دنیا ، حرف و حدیثهای زیادی وجود دارد که کمترینشان به ۴ هزار سال قبل برمی گردد.
برخی از گیاه شناسان حتی قدمت این مخلوق عجیب را به ۷ هزار سال پیش نسبت می دهند.
یعنی دورانی که هنوز تمدن بشری در بین النهرین شکل نگرفته بود!
حالا نزدیک بهار است و سرو کوچه مادری ما بیشتر از ۵۰ بهار است که اشتوار ایستاده است.
۵۰ بهاری که در آن دخترها و پسرهای کوچه بزرگ شده اند ، به خانه بخت رفته اند و امروز با فرزندان و یا حتی نوه هایشان از کنار این سرو دوست داشتنی گذر می کنند و با غرور قامتش را تحسین می کنند. موجود دلربایی که قامتش زیر بار نامهربانی ها خم شده اما نشکسته است. حالا باید دید که دست روزگار ، چند بهار دیگر به این یار جدا نشدنی کوچه زهره ، ولیعصر و یاس نمی دانم چندم ، هدیه می دهد؟!
قائم شهر – مهتاب مظفری سوادکوهی

افزودن دیدگاه

دیدگاه ها